نامه سرگشاده – بخش دوازده: مژده که دادیار ما یک‌ شبه بازپرس شد!

ریاست محترم قوه قضائیه

با درود و ادب

مژده که دادیار ما یک شبه بازپرس شد! بعد از اولین نامه سرگشاده و پرسیدن اولین سوال که چطور یک دادیار حکم بازداشت موقت ۳۰ روزه صادر می‌کند، آن هم برای ۶ خانم یکجا، دادگستری مازندران متوجه شد که عجب خبطی صورت گرفته‌ و به جای آزاد کردن آن خانم‌ها به آن دادیار ترفیع داد!! در مازندران همه کارها «پس رویدادی» است! البته فقط در مازندران نیست. وقتی که بازپرس حسینی در دادسرای کارکنان دولت یک پرونده قطور برای ما ساخت او هم ترفیع گرفت و شد سرپرست همان دادسرا، آن هم به دستور دادستان وقت تهران. البته در مدت زمانی بسیار کوتاه هر دوی آنها از سمتشان برکنار شدند. خاطرم هست که عکسی نیز از فرد اخیر منتشر شد که راننده اسنپ شده بود. البته او این کار را ظاهرا در اعتراض به تنزل مقامش انجام داده بود نه اینکه واقعا محتاج کار در اسنپ باشد. آنجا در مازندران «پس رویدادی» اول بازداشت می‌کنند بعد اتهام می‌تراشند، اول قرار موقت ۳۰ روزه فله‌ای صادر می‌کنند بعد بازپرس می‌شوند!! ولی اینکه همه پرونده‌‌سازان از سناریوی واحدی استفاده می‌کنند نشان می‌دهد که در دستگاه تحت امر شما خلاقیت چقدر پایین است!

جناب قاضی‌القضات، بنده بخش اول نامه سرگشاده خود را در دوشنبه ۷/۳/ منتشر کردم و دادیار ما در پنجشنبه ۷/۶/ ترفیع گرفت! آن وقت مغرضان می‌گویند که این نامه‌های سرگشاده تاثیری ندارند! البته در چهارشنبه ۷/۵/ هم زدم تو خال و نشان دادم که تجزیه‌طلبان مازندرانی از همان رگ و ریشه تجزیه‌طلبان کرد هستند. در واقع آنها آمدند یک خرابکاری را لاپوشانی کنند ولی ناخواسته از ماهیت واقعی خود پرده برداشتند و مطالب مرا اثبات کردند. در پرونده هم دست برده‌اند و در حالی که ابتدا ادعا می‌کردند بر اساس استعلام/ گزارش وزارت اطلاعات آن خانم‌ها را دستگیر کرده‌اند حال مدعی هستند که آنها در یک گشت معمولی پلیس دستگیر شده‌اند. یک گشت معمولی با  ۶ اونیفرم‌پوش تا دندان مسلح و ۱۰ مرد لباس شخصی در ۶ خودرو در وسط یک جنگل حفاظت شده که هیچکس جز اهالی محلی آنجا را نمی‌شناسد و یک دروازه ورودی هم دارد که توسط اداره جنگلبانی محافظت می‌شود و دور تا دور آن جنگل حفاظت شده هم سیم خاردار است!! گشت معمولی برای بزغاله‌های سرگردان!

اوه یک نکته دیگر! در مازندران همه حکم‌ها شفاهی است. دوستان قاضی ما می‌گویند که حکم شفاهی مدت‌هاست در قوه قضائیه منسوخ شده. ولی خب هیچ چیز در مازندران منسوخ نمی‌شود، حتی کرونا! یادم هست که نه دادستان ذبیح‌زاده و نه بازپرس حسینی نتوانستند حکم شفاهی بدهند و در بازداشتگاه وزرا آنها را به التماس انداخته بودند تا بروند یک حکم درست و حسابی بیاورند، ولی خوب مازندران دیگر جزو ایران نیست و قوانین ایران هم دیگر در آنجا جاری نیست.

راجع به منسوخ نشدن کرونا هم عرض کنم که آنها به بهانه کرونا هنوز هم جلسات حضوری ندارند و چیزی به نام ویدیو کنفرانس را اختراع کرده‌اند. حتی در اوج کرونا هم چنین چیزی در تهران اتفاق نیفتاد و تمام دادرسی‌ها حضوری بود. عرض کردم که مازندران مدتهاست که دیگر جزو ایران  نیست، برای همین هم از آن خانمها ویزا می‌خواستند!

متعاقب شکایتی که خانواده دستگیر‌شدگان به حفاظت و اطلاعات محترم قوه‌ قضائیه در تهران تسلیم کرده‌اند آن نهاد از دادگستری ساری خواسته‌‌ است  که هم یک گزارش و هم همه‌ حکم‌های موجود در پرونده را برایشان بفرستند. اما پس از ۱۰ روز و تا زمان ترفیع دادیار پرونده تنها جوابی که به تهران داده شد این بود که «پرونده در دست بررسی است»! رویشان نشده جواب دهند که در مازندران همه حکم‌ها شفاهی است!

از دیگر اثرات این نامه‌های سرگشاده هم این است که امروز به وکیل آن خانم‌ها پیغام داده بودند که شنیده‌اند که آن خانم‌ها قصد مصاحبه با بی‌بی‌سی را دارند و تهدید کرده بودند که اگر این کار را بکنند جرمشان سنگینتر می‌شود و چنین و چنان. خود من به وکیل محترم آن خانمها اطمینان دادم که اگر لازم باشد با بی‌بی‌سی هم مصاحبه می‌کنم کما اینکه اقدام به انتشار ترجمه انگلیسی همین نامه‌ها کردم. یعنی که الان هم بی‌بی‌سی فارسی و هم بی‌بی‌سی همه زبان‌ها به متن این نامه‌ها دسترسی دارند!

با تشکر و احترام

دکتر میترا کدیور

۰۲/۷/۱۰

پیمایش به بالا