نامه سرگشاده – بخش سه: مازندران مال مازندرانی هاست
ریاست محترم قوه قضائیه
با درود و ادب
حال اجازه دهید از تابستان ۱۳۵۹ به تابستان ۱۴۰۲ برگردیم، به ۱۷ شهریور ۱۴۰۲. اعضای انجمن فرویدی که در کنار دیگر کارهای خود در زمینه میراث فرهنگی هم تحقیقات گستردهای دارند برای پی گرفتن تحقیقاتشان به روستای امره در شهرستان ساری بازگشته بودند. لازم به ذکر است که آنها قبل از استان مازندران در ۹ استان دیگر نیز تحقیقات خود را انجام داده بودند. تحقیقاتی که شمهای از آن بطور مرتب و مستمر در صفحه اینستاگرامی این انجمن به نام «ایران زیبای ما، OurbeautifulIran» انتشار مییابد. تاکنون حدود ۷۰۰ پست در این صفحه به چاپ رسیده است. استانهای قبلی شامل استانهای: سمنان ـ هرمزگان ـ خراسان جنوبی ـ تهران ـ کرمانشاهان ـ گیلان ـ قزوین ـ فارس و همدان بودند. اما سفر آنها به استان مازندران و تحقیقاتشان در این استان شوک و ضربه بزرگی برای آنها بود. آنها جز ویرانی و افسوس در این استان ندیدند، تا جائی که در آن صفحه اینستاگرامی چندین پست تحت عنوان «ساری شهر فجایع میراث فرهنگی» منتشر کردند.
حال آنها برای بار سوم به یک مکان باستانی اعجابانگیز بازگشته بودند. از صبح کسانی که به نظر میرسید برای پیکنیک به آن مکان آمدهاند بچههای خود را به میان چادرهای آنها فرستادند تا در آنجا فوتبال بازی کنند، درحالی که خودشان در مکان دورتری پاسور بازی میکردند و قاسمآبادی میرقصیدند. آنها قصد داشتند با این ترفند آن ۶ خانم را از آنجا برانند. وقتی سرانجام موفق شدند کفر آن خانمها را درآورند ناگهان حدود ۱۴-۱۳ مرد و زن به نزد آن خانمها رفته و شروع به داد و فریاد کردند. آنها میگفتند این مکان فقط برای استفاده روستائیان امره است، که آنجا طبیعت آنها و جنگل آنهاست، که تهرانیها حق آمدن به آنجا را ندارند و… سپس دو مرد با این مشخصات یکی خپله ریشدار با سر طاس و عینکی با پیراهن آبی روی شلوار و دیگری دراز و درشت اندام ریشدار عینکی با پیراهن لی آبی روی شلوار آن خانمها را تهدید کردند که خودروهای آنها را توقیف خواهند کرد و آنها را از آنجا بیرون خواهند راند. مرد خپله به آن مرد دراز گفت بیسیم بزن تا بیایند جمعشان کنند.
کمتر از دو ساعت بعد ۶ مأمور ناجا تا دندان مسلح و ۱۰ مرد لباس شخصی در ۶ خودرو به آن مکان تاریخی ریخته و آن خانمها را بازداشت کردند. آنها هم خودروها و هم کلیه اموال آنان را نیز توقیف کردند. آن مرد خپله به آن خانمها گفت «تا تهرانیها بفهمند که نباید به اینجا بیایند، تا بفهمند که مازندران برای مازندرانیهاست».
یکی از خانمها به آن مرد خپله گفت «ما به پاسگاه میرویم و سوءتفاهم را برطرف میکنیم و سپس دو ساعت دیگر به اینجا برخواهیم گشت». آن مرد خپله پاسخ داد «آنوقت خودم شب میآیم سراغتان». او این تهدید را در مقابل چشمان آن ۱۶ مرد و تعدادی از گردشگران و مرد متولی آن مکان انجام داد. آن خانم این واقعیت را به او یادآور شد و همه آنها را به عنوان شاهد فراخواند.
اجازه میخواهم عرایض خود را در اینجا قطع کرده و سپس از سر بگیرم.
با تقدیم احترام و عرض تشکر
دکتر میترا کدیور
۰۲/۷/۵ – ساعت ۱۷