نامه سرگشاده – بخش چهارده: «تب طلا»ی غرب وحشی در مازندرانِ جانماز آب کش!
ریاست محترم قوه قضائیه
با درود و ادب
در بخش پیشین دوباره رسیدیم به داستان شیرین گنج و دفینه و ادعای روستائیان آقمشهد در مورد دست داشتن آگاهی و اطلاعات در این بیزینس کثیف. همچنین عرض کرده بودم که آنها اشتباه بسیار بزرگی کردند که پژوهشگران انجمن فرویدی را به زندان انداختند، زیرا هر اطلاعاتی را که آن خانمها کم داشتند در زندان به دست آوردند. از آنجا که دستگیری و بازداشت و زندانی کردن تعدادی خانم پژوهشگر مثل بمب در ساری و اطراف آن صدا کرده و از آنجایی که بقیه اعضای انجمن فرویدی در عرض بیست و چند روز گذشته کاری کردهاند که هیچ مقام و نهادی در آن استان و در پایتخت از این رسوایی بیخبر نماند، لذا آنها تصمیم گرفتند شایعهای بسازند و وجهه این خانمها را خراب کنند. و حدس بزنید شایعه چه بود؟ آنها شایع کردند که آن خانمها در آن منطقه دنبال گنج بودهاند!!! گفته بودم که آنها احمقترین احمقهای تاریخ و جغرافیا هستند. چگونه با این شایعه خودشان را لو دادند و صحت تمام گفتههای مرا اثبات کردند؟!!
اینگونه بود که یکی از خانمهای زندانی به پژوهشگران ما گفت «این برای شما درس میشود که دیگر هیچجا بدون راهنمای محلی نروید»! او همچنین گفت که مردم آقمشهد بسیار بد هستند و یک ویدیومتر او را دزدیدهاند. آن خانمها هرگز در زندان حرفی از آقمشهد نزده بودند و کسی هم در آن زندان نامههای سرگشاده مرا نمیخواند. آن زن توضیح داد که ویدیومتر وسیلهای است که با آن تا عمق سه متری زمین را میتوان دید. در یک نوبت دیگر آن زن از مرگ نابهنگام پدربزرگ و داییاش حرف زده و اینکه خانواده بر این عقیده هستند که گاز گنج آنها را گرفته. مردم روستای او به طور گسترده دنبال جنگیری و آیینهبینی و جادو و اینگونه کارها هستند با این امید و هدف که جنها جای گنج را به آنها نشان دهند. با صحبتهای این زن مشخص میشود که محوطهای را که من حدود ۳۰ کیلومتر مربع تخمین زده بودم بیشتر از ده برابر این مساحت دارد. آن زن جزئیات خیلی بیشتری را نیز در اختیار آن خانمها گذاشته که من قصد ندارم در یک نامه سرگشاده بیان کنم و موجب شوم که جویندگان گنج بیشتری به آن محل سرازیر شوند. اما متوجه شدم که تمام روستائیان آن استان به شدت با متولیان میراث فرهنگی دشمنی دارند زیرا آنها این روستائیان را از «حق مسلم»شان محروم میکنند. برای آنها غریبهها مساویست با اداره میراث فرهنگی. زن دیگری هم از زندانیان راجع به وجود گنج در روستایش با آن خانمها صحبت کرد. هر دوی آن زنان قبل از آن پژوهشگران زندانی شدهاند و این احتمال که از خارج زندان فرستاده شده باشند تا زیر زبان آنها را بکشند را به صفر میرساند.
یک راننده کرایه بینشهری هم که سایر اعضای انجمن را به تهران برمیگردانده، بعد از اینکه دانسته که آنها از همکاران آن خانمهای پژوهشگر هستند، به آنها گفته که حاضر است در جستجوی گنج با آنها همکاری کند و حتی خریداری را هم میشناسد که با قیمت خیلی بهتری یافتهها را میخرد! گفته بودم که رمزگشایی از اینجور معماها برای یک روانکاو همچون بشگنزدن است!
با تشکر و احترام
دکتر میترا کدیور
۰۲/۷/۱۱ – ساعت ۱۸