نامه سرگشاده – بخش چهار: داستان تکراری «من خودم حکمم»
ریاست محترم قوه قضائیه
با درود و عرض ادب
بدیهی است که آن شش خانم از آن ۱۶ مرد خواسته بودند که حکم قضائی برای دستگیری آنها را ارائه دهند. از آن میان مردی با این مشخصات میانسال درشتاندام با قد متوسط گفته بود که او «دادستان ساری است و خودش حکم است». که یکی از آن خانمها در جواب او گفته «بله یک نفر دیگر هم بود که خودش حکم بود. او واقعاً یک دادستان بود ولی حالا دیگر نیست و فقط یک دفتر وکالت دارد، اسم او ذبیحزاده است. میتوانید راجع به او در وبسایت انجمن فرویدی بخوانید». فقط چند دقیقه بعد یکی دیگر از آن لباس شخصیها او را «سرهنگ» صدا زد. مرد دیگری هم با این مشخصات قد و قامت متوسط با پیراهن فیلی مایل به لیمویی خود را معاون دادستان معرفی کرد. اما در آن میان مردی که متوجه موقعیت آن خانمها شده بود از آنها عذرخواهی کرد و به همکارانش لعنت فرستاد و خودش را «ک.م.» و افسر آگاهی معرفی کرد او مخصوصاً این کار را کرد تا بعداً بتوانند از او تحقیقات کنند ولی هم ۱۹۷ مازندران و هم ۱۹۷ تهران تاکنون از این کار خودداری کردهاند.
همچنین قبل از یورش آن ۱۶ مرد، مردی که سوار بر موتور به دستشویی میرفت در موبایلش میگفت «ما به این کارها کاری نداریم. اگر آدم هم بکشند یا سقف بزنند ما کاری نداریم. ما فقط به قاچاق چوب کار داریم». این مکالمه نشان میدهد که او یکی از مأموران جنگلبانی است که در دروازه ورودی آن منطقه حفاظت شده مستقر هستند. در نتیجه میتوان از آن مأموران نیز تحقیقات به عمل آورد زیرا ظاهراً از آنها خواسته شده بود که مداخله کنند و آنها این خانمها را از محل بیرون کنند.
وقتی آن خانمها را از آن محل میبردند آن مرد خپله که به بیسیم خود پز میداد به آنها گفته بود که «دو ساعت نکشید که بیرونتان کردم». که آن خانم هم جواب داده بود «ما دو ساعت دیگر برمیگردیم». اکنون دیگر مشخص بود که آن مرد خپله و آن مرد دراز هر دو از پلیس آگاهی بودند.
همچنین آن دو مرد خپله و دراز بارها از آن خانمها پرسیده بودند «چگونه آن مکان را می شناسند؛ چون که فقط مردم محلی آنجا را می شناسند»!! آن احمقها چیزی درباره گوگلمپس نشنیده بودند! از آنجایی که نقشه بیرون راندن آن خانمها از صبح آن روز عملیاتی شده بود، و از آنجایی که بعداً مشخص شد که آنها این خانمها را زیر نظر داشتهاند و میدانستند که آنها برای بار سوم است که به این مکان میروند، سوال اینجاست که چرا باید مأموران انتظامی و پلیس آگاهی و بعداً پلیس امنیت و دادستانی اینگونه یکپارچه عمل کنند تا نه تنها آن شش خانم بلکه هر فرد غریبهای را از آن محل دور نگه دارند. راز همه این ماجرای اهریمنی در آن محل نهفته است. و آنها اشتباه بسیار بزرگی کردند که آن خانمها را به زندان فرستادند، چون کلید رمز گشائی از این معما در آن زندان بود.
با تقدیم احترام و عرض تشکر
دکتر میترا کدیور
۰۲/۷/۶