نامه سرگشاده – بخش هشت: بازی تکراری با کارت «دادستان ساری»
ریاست محترم قوه قضائیه
با درود و ادب
چهارمین «مقام قضائی» که پس از ساعت اداری در آن مکان نامعلوم به آن خانمها ارائه شد در یک فضای سینمایی مستقر شد. یک دوربین فیلمبرداری کاشته شد و ۸-۷ پرسنل پشت صحنه دست به کار شدند، همانهایی که از دیشب مشغول بازجویی و چشمبند و دستبند بودند. از او پرسیده شد که کیست و آن مکان کجاست. او گفت که بازپرس است (که بعداً معلوم شد دادیار است) و آن مکان هم مقر پاوا است. به ایشان گوشزد شد که بازپرس باید در داسرایش باشد نه در مقر پاوا. او هم گفت که از طرف دادستان ساری حکم دارد که در آن مکان کار بازجویی را انجام دهد، ولی حاضر نشد نه آن حکم را نشان دهد و نه حتی یک کارت شناسایی. به او یادآوری شد که چهارمین نفر است که با کارت دادستان ساری بازی میکند. او هم مثل آن اسوه هوش و ذکاوت (آن شکمگنده بنفش) صحبت از جرم امنیتی کرد. آن خانمها دادستان ذبیحزاده مشهور را برایش نقل کردند که چطور برای اعضای انجمن فرویدی پرونده امنیتی ساخت و به دادسرای اوین فرستاد، و چطور آن دادسرا پس از استعلام از وزارت اطلاعات آن پرونده را مختومه کرد. آن چهارمین «مقام قضائی» هم کم نیاورد و گفت این پرونده بر اساس استعلام از وزارت اطلاعات تشکیل شده!!! پاسخ آن خانمها به این ادعا این بود «اینکه سرعت پاسخ وزارت اطلاعات به «استعلام» شما از سرعت اینترنت بیشتر است خودش از معجزات امره است. اگر هم منظورتان «گزارش» وزارت اطلاعات است که باید به حال آن وزارتخانه گریست که در خود پایتخت و محل وقوع جرم هیچ بُرشی ندارد و به ناچار دست به دامن پاسگاه هولار شده!» او همچنین راجع به ذبیحزاده سوال کرد که توضیح داده شد که یک دادستانی بود که حالا دیگر دادستان نیست و فقط یک دفتر وکالت دارد. او پرسید که منظورتان این است که در قوه قضائیه نفوذ دارید؟ که پاسخ داده شد که خیر ما نفوذ نداریم ولی این مملکت خیلی حساب و کتاب دارد.
او بعد از این پاسخها یکی دیگر از خانمها را به خاطر ذبیحزاده متهم به توهین به مقام قضائی کرد!! به او پاسخ داده شد: آقاجان اولا که او دیگر مقام قضائی نیست، اگر هم بود او در «این پرونده» مقام قضائی نیست!!
همچنین به اون گوشزد شد که اگر استعلام از وزارت اطلاعات هم اکنون در پرونده است یعنی که قبلا تحقیقات لازم توسط افراد مختصص در امر اتهامات امنیتی صورت گرفته و دیگر نیازی به بازجویی او و یا دادسرای عمومی نیست، و اینکه بهتر است پرونده را به دادگاه بفرستد. او پاسخ داد که خودش دادگاه هم هست!! به او گفته شد: «عجب شما هم دادسرا هستید و هم دادگاه؟ و انتظار هم دارید که ما باور کنیم که شما یک مقام قضایی هستید؟!»
جناب قاضی القضات، به او حق بدهید که بعد از یک چنین «بازجویی»ای آنقدر جوش آورده باشد که برای ۶ خانم تحصیلکرده قرار موقت ۳۰ روز زندان صادر کند، آن هم فقط با درجه دادیاری!! در صورت وضعیت زندانی نه آن قرار موقت شماره دارد و نه پروندهای در کار است (نه شماره پرونده و نه شماره بایگانی). اما آنقدر حواسش جمع بوده که آن ۲۴ ساعت اولی که آن خانمها در چنگال آن مردان ناشناس بودند را حذف کند و تاریخ بازداشت را ۰۲/۶/۱۸ بنویسد!!
با تشکر و احترام
دکتر میترا کدیور
۰۲/۷/۸